موضوع تشکیل وبلاگ رو به همه دبیرانم گفتم..
جالب اینه که تنها یکی دوتا شون حوصله این کارارو دارند...و قول همکاری دادند...
بگذریم....
طوفانی که اومده بود چندتا از ایرانیتهای سقف مدرسه رو شکونده بود ... رفته بودم دنبال خرید ایرانیت و گرفتن فاکتورها برای ارایه به بیمه.....
مدرسه روال عادیشو طی میکنه..روز شنبه بعد عید فطر ...یه جشنی تو ی نمازخونه مدرسه برپا کردیم..
بچه ها برنامه های خوبی داشتند...نمایش محلی زیبایی هم اجرا کردند....بعد جشن ازشون پذیرایی کردیمو و به هر کدومشون یه هدیه کوچولو هم دادم....
به خانوم جباری ..خدمتگزار مدرسه سپردم که بو فه رو حسابی تقویت کنه ...
8 سال پیش که مدیر مدرسه اذریان بودم یعنی همین مدرسه ایی که امسال اومدم..خانوم جباری رو به تو صیه یکی از دوستان اوردیمشو کردیم سرایدار مدرسه..حالا بچه های کوچیکش همه بزرگ شدن...دخترش هم امسال شاگرد مدرسه ما هست..
خانوم بسیار تمیز و پر کاریه...
امروز که به اداره رفته بودم ...رفتم پیش مسئول امور اداری..و درخواست دفتر دار کردیم اما متاسفانه 20 تا دانش اموز کم دارم و به مدرسه ، دفتر دار هم تعلق نمیگیره...
هفته بعد هم جلسه انجمن داریم.....حالا ببینیم که والدین چقدر می تونند همکاری با مدرسه داشته باشند....
انشا الله که اعضای انجمن خوبی داشته باشیم..